از دست محمد...
خدایا همه چیش خوبه همه چی
ولی چرا این دو دلی هارو ازش نمیگیری با هر حرفی سری بالا پایین میشه اصن نمیبینه من کی ام چرا هستم چرا دوستش دارم چرا ولش نمیکنم فقط با حرفا و تجربیات بقیه زندگی میکنه هم خودشو اذیت میکنه هم منو
هرکاری هم میکنم قانعش کنم نمیشه
خدایا خودت میدونی چقدر میخوام که این رابطه خراب نشه چند ساله دارم تلاش میکنم که بهش ثابت کنم دوسش دارم و تا آخر عمرم پاش وایسادم
ولی بازم یه روز خوبه یه روز با ی حرف عوض میشه
دیروز انقد با حرفاش حالم خوب بود که از خوشحالی خوابم نمیبرد اما امروز هم حال خودشو میگیره هم منو
مگه چند سال قراره عمر کنیم که نصفشم با شک و تردید و عصاب خوردی بگذره
دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم که از این فکرای منفی بیاد بیرون
آخه یکی نیست بهش بگه تو به دختری ک این همه سال پات نشسته اعتماد نداری و حرفاشو باور نداری پس به کی باور میکنی
دیگه نمیدونم چیکار کنم که باورم کنه برم خودمو از ساختمون پرت کنم خودمو دار بزنم چیکار کنم آخه
چرا اینجوری میکنه 😢
هرجای دنیایی دلم اونجاست...💚