همش ی حسی بهم میگه دنیا نفرین شده با این همه وارونگی
چرا چرا محمد آنقدر کله شقه اصن حرف تو سرش نمیره که نمیره زمین به آسمون بیادا باز حرف خودشو میزنه نمیدونم چیکار کنم از ی طرفم دلم نمیاد ی لحظه ناراحتی شو ببینم از ی طرفم اینجوری کله شق و یک دنده
ای خدا دیگه واقعا دارم کلافه میشم خودت میدونی اگه ی چیزیش بشه دق میکنم نمیدونم چیکار کنم ک دست از این کاراو فکراش برداره
خدایا خودت کمک کن انگار ی نفس راحت کشیدن ب من نیومده همش استرس و دلشوره و نگرانی بسم نیست تازه میخواستم ی نفس راحت بکشم:(((
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۱ ساعت 23:30 توسط دیوانه ی او مینویسد.
|