یاد چند سال پیش افتادم وقتی گوشی نداشتم و دلم خواست بیام و اینجا بنویسم و نمیتونستم ی وقتایی فرصتشو پیدا میکردم که بیام ولی ی وقتایی هم نه ولی برام عجیبه که چرا انقد برام اهمیت داشت و هنوزم داره با اینکه مخاطب خاصی هم ندارم اینجا محمدم که آدرسشو کلا عوض کرده و معلومه خوشش نمیاد برم بهش سر بزنم منم که خواستم آدرسمو عوض کنم که نمیدونم چیشد که همه چی باهم پاک شد و خیلی ناراحت شدم بعد یکی دیگه ساختم و آدرسشو به محمد دادم که اونم بعد قهرمون کلا خودم پاک کردم چون می‌گفت می‌ره اونجا و حرفامو میخونه و ناراحت میشه منم واسه همین کلا پاکش کردم که اذیت نشه برای همین این شد سومین وبلاگم و میخوام ک برام بمونه آدرسشم به محمد ندادم که هم اون راحت باشه هم من پیگیر وبلاگشم نشدم شاید دوست نداره ک داشته باشم وگرنه خودش میداد منم دوس ندارم ب زور ازش بگیرم.خلاصه که اینجا شد ی جور مکان برای دردو دلام حرفام و شادی هامو غم هام شاید چند سال بعد برام ناراحت کنند باشه مرورش شایدم خوشحال کننده نمیدونم خلاصه که از همون اول که با اینجا آشنا شدم ارتباط خوبی باهاش گرفتم تا همین الان.ی اخلاقی ک دارم اینه که اگه چیزی به دلم نشست دیگه نشسته و با هیچی جایگزین نمیشه حالا نمیدونم این خوبه یا بد ولی اینجوری ام.خلاصه که خوشحالم بیشتر از این بابت که محمد رو از اینجا دارم و بین این همه آدم از هزار کیلومتر دور تر از من شد نزدیک ترین و مهم ترین آدم زندگی من شد جون و قلب و روح من ❤️