دنیا جایی برای مردن
یه وقتایی از خودم بیزار میشم
از این همه گذشت از این همه فداکاری از این همه مهربونی ک درحق همه ی کسایی ک دوسشون دارم میکنم ولی در حق خودم نه
چرا انقد دارم به خودم ظلم میکنم چرا دارم بخاطر بقیه آنقدر اذیتش میکنم
چرا همه میتونن دلمو بشکنن حالمو بد کنن از روم رد بشن ولی اصلا براشون مهم نباشه ولی من نمیتونم ولی من خودمو میخورم ی بغض بزرگ میاد و خر گلومو میچسبه
چرا چرا من نمیتونم مثه اونا باشم چرا
همه میتونن همه دوستان اطرافیان خانوادم حتی محمد که جونم بهش بنده میتونه و خیلی راحت میگه ی روز میتونم خیلی راحت ولت کنم و برم پی زندگی خودم بعد این همه سال
چرا من نمیتونم چرا از این همه احساس و وفاداری و تعهد بدم میاد بی زارم از هرچی رو راستی و مهربونیه ک تو وجودم ریشه کرده
مامان اینا تقصیر توعه تو تمام احساساتتو واسه من به ارث گذاشتی رفتی اونم تو دنیای بی خودی که همه فکر منافع خودشونن و واسه عشق و احساست تره هم خورد نمیکنن
یه وقتایی دلم میخواد دست بندازم تو سینمو قلبمو بکشم بیرون بندازمش دور
وای خدا منو میبینی من دارم دیوونه میشم
منو از اینجا ببرببر