یه ساعت نوشتم آخرشم پست نشد نت جدیدا خیلی رو عصاب شده خب از اول... دیروز با محمد رفتم بیرون مثه همیشه خیلی خوب بود. یه جا خونده بودم که نوشته بود کلمات آدم می‌کشند بنظرم خیلی جمله ی حقی بود محمد یه حرفی زد درست وسط آرامش و حال خوبم یه دفعه احساس کردم گوشهام سنگین شدن و هیچی نمیشنیدم خیلی ناراحت شدم خیلی زیاد یعنی اگر دوستش نداشتم و علاقه ایی نبود شاید هیچ وقت نمیبخشیدمش، سکوت کردم کاری که همیشه تو اوج ناراحتیم انجام میدم محمد خودش فهمید اونم انگار از حرفی که زده بود پشیمون شده بود ولی دیگه گفته بود حتی بدون هیچ منظوری دلم میخواست بزنم زیر گریه ولی نخواستم حال محمد رو بیشتر از این بد کنم پاشدم رفتم سرویس توراه رفتن بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی از اینکه بقیه نگام میکردن خجالت کشیدم و سری اشکامو پاک کردم و صورتمو شستم و برگشتم میخواستم جوری رفتار کنم که انگار هیچی نشده ولی نمیتونستم و بار بهش گفتم از دستت ناراحتم ولی یه چیزی گفت انگار که دنیارو کلا به نام من کرد انقدر حالم عوض شد دلم خواست بپرم بغلش کنم و بهش بگم تو مرد منی ولی این کارو نکردم شاید خجالت کشیدم نمیدونم. خواستم بگم مواظب کلمات باشید خیلی قوی هستن از هرچیزی آنقدر قوی که تو یک ثانیه میتونن دنیارو بهم بریزن. باز هم میگم مواظب آدم خوبای زندگیتون باشید ❤️✨🦋