خواب های عجیب....
دیشب خواب محمد رو دیدم خیلی ناراحت بود خیلی زیاد
وقتایی که ناراحته قیافش خیلی گرفته میشه انگار غم تموم دنیا ریخته باشه تو دلش وقتی قیافشو اونجوری میبینم دلم پاره میشه دلم میخواد هرچی دارم بدم ولی اونجوری نبینمش وقتایی هم که بهش زنگ میزنم جواب نمیده میدونم ی چیزیش هست ولی میخواد تنها باشه
محمد نصف دیگه منه ولی ی جای دیگه تمام احوالاتش رو نگفته میتونم حس کنم
دلم میخواد یه مدت ننویسم احساس خوبی از نوشتن زیاد ندارم دلم میخواد یکم به ذهنم استراحت بدم یکم با خودم تنها باشم.
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم دی ۱۴۰۳ ساعت 11:28 توسط نغمه ی محمدم
|