خستگی....
وقتی تو بد ترین حالت ممکنم انقد بد که خودمم حال خودمو نمیفهمم انقد که به هیچ کس جز خودش نمیتونم بگم چمه و چ حالی دارم و سر سری جواب میده و اصن براش مهم نیست دیوانه میشم یعنی صد برابر به حال بدم اضافه میکنه در حالی که با یه جمله میتونه حالمو عوض کنه آرومم کنه امروز دو بار این کارو باهام کرد هنوزم حالم بده دیشب میگفت دوست داره همیشه خوشحالم کنه اما امروز واسه حال بدم هیچ کاری نکرد حال بدی که خرجش فقط دو کلمه حرف بود همین با خرج نکردن همون دو کلمه حرف باعث شد امشب با بغض بخوابم
محمد دلش یه زندگی آزاد و بی تعهد میخواد باید به هر جون کندنی شده از زندگیش برم.
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۴ ساعت 23:36 توسط نغمه ی محمدم
|
هرجای دنیایی دلم اونجاست...💚