تکه ایی رویا... ✨
به شدت دلم میخواست الان تو خونه ی خودمون بودم خونه ی منو محمد با آرامش حتی کوچیک اما با عشق و آرامش حتی کجاش هم مهم نیست دوست داشتم درگیر بزرگ کردن بچم باشم سماور بجوشه پنجره کمی باز باشه باد خنکی بیاد دختر مون شیطنت کنه خونه رو بهم بریزه و من با حوصله جم کنم بگم ببین چیکار کردی الان بابات میاد شیطون خانوم منم هیچ کاری نکردم
باید برم غذایی که بابایی دوست داره رو بپزم زرشک پلو با مرغ دختر مون بهم میخنده انگار اونم با باباش هم سلیقس خب باید بگم سر راهش یه دوغم بگیره بعدشم برم یه سالاد درست کنم. میبینی خوشگل خانوم کلی کار دارم که باید انجام بدم. بابایی که اومد دختر خوبی باشی و شلوغی نکنی باشه آفرین خوشگل مامان میدونستی چقدر لبخندت شبیه باباته همون قدر شیرین و دلنشین خوشحالم ک شبیه بابات میخندی و مژه های پر و قشنگتم به بابامحمد رفته قربونت برم من فسقلی من نباید جلو بابا زیادی قربون صدقت برم چون بابا حسودیش میشه فکر میکنه تورو بیشتر دوست دارم ولی دوتا تون عزیزای دل من هستید
میخواستم واسه تولد بابا خودم کیک درست کنم ولی نمیزاری دیگه باید صبر کنم بزرگ بشی خانوم بشی اونوقت باهم براش کیک درست کنیم باشه. حالا دیگه وقت لالا کردنه که منم برم به کارام برسم آفرین قشنگ مامان. 😘❤️