مسیر نامعلوم...
یه دفعه وسط عصاب خوردی و فکر مشغولی یاد کتاب،
نمی گذارم کسی اعصابم را بهم بریزد افتادم.
ما مسئول بی شعوری و بد بودن آدم ها نیستیم ما فقط مسئول انسان بودن و درست زندگی کردن خودمون هستیم. پس نباید اعصاب مون رو بهم بریزن
گذشت بزرگ ترین و بهترین هدیه ایی هست که به خودمون میتونیم بدیم.
اگر یک بار اشتباه کردیم تقصیر ما نیست اما اگر همون اشتباه رو بازهم تکرار کردیم تقصیر خودمونه.
بقول محمد نباید به چیز هایی که نمیتونیم تغییر بدیم بیش از حد فکر کنیم. سعی میکنم که حساسیت هام رو کمتر کنم.
خب پذیرش خیلی چیز ها برام سخت بوده از وقتی یادم میاد تا الان و هیچ کدوم دست من نبوده و نتونستم تغییر شون بدم، نبودن پدرم رو سر به راه شدن برادر بزرگم رو مریضی مادرم رو سختی های زندگی مون رو رفتن خواهرمو برادرم رو مرگ مادرم رو سختی هایی که تو این مسیر زندگی کشیدم رو الانم رفتن خواهرمو برادرم و تنها تر شدنم رو و خیلی چالش های بعد از این رو هیچ کدوم دست من و به خواست من نبود و با غصه و گریه و نگرانی و دلواپسی درست نشد بعد از اینم همینطوره هیچ کس هم به تنهایی مقصر چیزی نیست و باید این رو قبول کنم و بپذیرم که زندگی برای من هنوز ادامه داره حتی تا کی هم معلوم و مشخص نیست.