بحث و دوست داشتن....
هروقت از دست محمد عصبانی میشم انقد زیاد که حرصمو در میاره یاد وقتایی می افتم که چقدر برام مهمه چقدر عزیزه چقدر منو بلده میفهمه درک میکنه حامیه مهربونه حتی از نگاهم میفهمه یه چیزیم هست تموم سعی شو میکنه حالمو خوب کنه بهم دلگرمی بده ازم حمایت کنه اینکه باعث میشه اخلاق های بدش به چشمم نیاد یا زود فراموش کنم و ببخشم.
یکی میگفت این خیلی بده که باقی مونده عمرتو با آدم مورد علاقت نگذرونی، ومن تموم تلاشم اینکه به هر قیمتی شده رابطمون رو حفظ کنم چون تمام خودم رو برای اون میدونم عشقم رو علاقمو ذوقمو شوقم رو همه چی رو حتی رویامم با محمد میگذره،اگه اینارو میدونست هیچ وقت بهم شک نمیکرد و بد بین نمیشد
بزرگ ترین بدی و دعواها مونم سر بدبینی ها شک کردن هاشه که خیلی رو عصابم میره با اینکه اخلاقمو رفتارمو حتی علاقمو بخودش میدونه بازم سر کوچک ترین مساله ایی عصبانی میشه و دعوامون میشه.
دومین مشکل مون اینکه خیلی سخت میگیره همه چی رو
یعنی خودمو بکشم آسمون به زمین برسه میگم همون که میخوام بشه همون که بهش فکر میکنم بشه نه کمتر نه بیشتر همون که میخواد همون بشه
خلاصه که خوبی هاش انقدر زیاد هست که بدی هاش به چشمم نمیاد
خیلی وقت هم هست که ندیدمش دلم براش یه ذره شده
خوب بخوابی عزیزم 😘😘😘
هرجای دنیایی دلم اونجاست...💚