تلخ و شیرین...
تو این چند سالی که با محمد هستم خیلی ها سوال شون این بوده که چرا رابطه تون رو جدی نمیکنید .
راستش مشکلات زیاد هست البته بیشتر از طرف محمد از خیلی لحاظ ها مشکل هست ولی مشکل اصلی که بارها گفتم و محمد هیچ وقت زیر بار نمیره اینکه با من آینده آیی نمیبینه یعنی اون آدم مورد نظر در ذهنش نیستم .چرا به این نتیجه رسیدم چون عشق قدرتش از هرچیز بالا تره اینو چون واقعا عاشق محمد شدم و واقعا حاضرم بخاطرش از خیلی چیزها بگذرم و اینو بار ها بهش گفتم ،وقتی کسی رو واقعا بخای فقط به این نگاه میکنی که اون چی میخواد دیگه منطق و خانواده و شرایط و اینا فقط یه بهونست
ولی خب با همه ی اینا باز دارم خودمو گول میزنم که اینطور نیست ولی هست پذیرفتنش واقعا برام سخته سخته که ۸ساله نتونستم ازش دل بکنم .ولی این قانون زندگیه انگار کاریشم نمیشه که و باید روزی این اتفاق بیوفته گاهی با خودم میگم اگر کسی مناسب تر از من رو پیدا میکرد یا شاید پیدا کنه حتما ترکم میکنه
اینارو نگفتم که بگم محمد پسر بدیه یا میخواد ازم سو استفاده کنه نه گفتم که مقصر منم من رابطه رو کش دادم من نتونستم با نبودش کنار بیام و محمد انقد مهربون بود که دلش نمیومد ترکم کنه کم کم گذشت و بهم عادت کرد یا ی جورایی وابسته شد و برای اونم سخت شد .عشق به آدم جسارت میده قدرت تحمل سختی ها رو میده از خود گذشتگی رو یاد میده من هیچ کدوم اینارو از محمد ندیدم و فهمیدم عاشقم نیست فقط دوستم داره و بهم عادت کرده .بارها هم بهش گفتم ولی گفت اشتباه میکنی ولی فهمیدم چون انقد مهربونه چون منو ناراحت نکنه اینو میگه ولی کاش جسارت داشت و میگفت .رفتارش درست مثل یک دوست هست نه پارتنر.وقتی برام خواستگار میاد برام آرزوی خوشبختی میکنه هیچ وقت تلاش نکرد که کاری کنه ازم حمایت میکنه درست مثل یک دوست معمولی خلاصه ازش کله آیی ندارم حتی شرمنده هم هستم که دستش رو رها نکردم و اینهمه سال با خودم کشوندمش اما این بار اگر رفت یا دستش رو رها کردم میزارم برای همیشه بره چند ماه ازم فرصت خواسته شاید برای اینکه خودش رو برای جدایی آماده کنه و من شاید تنها لطفی ک میتونم در حقش بکنم همینه که حداقل با نبودن من راحت تر کنار بیاد و اذیت نشه با اینکه اون روز کاملا متلاشی میشم ولی یاد گرفتم که عشق تاوان داره و باید بارش رو به دوش بکشم .اگر به قبل برمیگشتم دقیقا از همون روزی که محمد تصمیم به جدایی گرفت برای همیشه از زندگیش میرفتم نه برای اینکه تا اینجا بد بوده نه فقط بخاطر اینکه امروز تکلیف دوتامون معلوم بود شاید تا الان فرد مورد نظر شو پیدا میکرد و منم راحت تر با نبودش کنار می اومدم و اجازه میدادم ب کسی ک واقعا منو بخواد وارد زندگیم بشه .دنیا جای عجیبیه خیلی عجیب .
تو تمام این سال ها تو خیالم با محمد زندگی کردم و کلی رویا و آرزو ساختم حتی بچه هامونم دیدم حتی پیر شدن مون رو ولی زندگی تا یک جایی باهامون راه میاد .
کاش این بغض لعنتی و این اشکها دست از سرم بردارند کاش وقتی رفت قلب زبون نفهمم تو سینم فشرده نشه
یه روز از ته دلم از خدا خواستم شده یک لحظه هم ک شده محمد رو از نزدیک ببینم حتی شده از دور حتی دیدنش برام آرزو بود روزی که دیدمش انگار خدا کل دنیارو به نام من زده بود
حالا که آرزوم رو برآورده کرد ناشکریه اگه گله کنم از نبودنش
حالا هم برای دومین بار آرزو میکنم اگر محمد واقعا و قلبا همون قدر که دوسش دارم دوستم داره هیچ وقت نذاره جدا بشیم ولی اگه اینطور نیست بره دنبال سرنوشت خودش هرجاک خوشه و هرچی از ته دلش میخواد بهش بده .
آمیین آمیین آمیین 🙏 ✨
هرجای دنیایی دلم اونجاست...💚